پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

گِل سفید

خواب دیدم با ماشین می رفتیم توی جاده هایی که یک سمتش دریا بود.دریای غریبه.نه چندان زیبا . سیاه بود. ساحلش نمک داشت. وارد یک روستای پلکانی شدیم. شیب راه های داخلی بقدری زیاد بود انگار می خواستی سقوط کنی ته دره. بالاخره ایستادیم. دل زدم به دریا.

زنهای روستایی لچک به سر نان محلی می پختند. اتاقکهای کوچک داشتند برای فروش خوراکی های آماده و غیرآماده. کلبه اجاره می دادندو توی یکی از کلبه ها جا گرفتیم. نیمه شب بود. تاریک بود. رفتم سراغ گِل آلود دریا. ساحل بی شن. ساحل پر از گِل. پا فرو کردم توی گِل های سفید . گِل را مالیدم روی سطح پاهام تا زیر زانو . زن ها به کارم می خندیدند. به ندید بدید بودنم شاید .  به هول بودنم شاید . اهمیت نداشت. با یک فسقله آب که توی چاله ی کناری ام جمع شده بود و نُه من گِل سرخوش بودم.

زنی را که انگار قلبا دوستش دارم، بغل کردم و بوسیدمش و برایش حرف زدم. زن را چند روز قبل تر دیده بودم و دستش را گرفته بودم و گفته بودم : ( چقدر دستهات یخ ان).


گفته بودم خوابهام فضای سورئال و باحالی پیدا کرده.( تاثیر قرصهاست!! )

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.