پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ای جانک خندانم

وقتی یکی تلگرام و اینستاش رو حذف می کنه و گوشه می گیره و پیامی رو در هیچ جایی جواب نمیده ، معلومه که بدجوری از دنیا و لابد از آدمهای دنیا شاکیه.

وقتی تو نمی تونی، به خودت اجازه نمیدی، یا جراتش رو نداری که بری بپرسی ( چی شده جانکم؟ کی بهت چی گفته جانم؟ ) می شینی گوشه ای و نگاه می کنی و دورادور دعا دعا می کنی که هرچی هست آسون بگذره بهش و از سرش رد بشه و زودتر حالش روبراه بشه.

گاهی یه کسی یا یه کسایی رو خیلی خیلی دوست داریم. اونقدر که نه میشه اسمی روش گذاشت نه میشه بی خیالش شد. بخاطر اینکه نزدیک شدن بهش و بهشون شکل درستی نداره . تعریف مشخصی نداره. اما حس قوی و عمیقی وجود داره که انکار کردنی نیست. این جور وقتها فقط باید دور ایستاد و از ته دل حال خوش آرزو کرد.

ما رو چه به نزدیک شدن؟ چه به حرف زدن؟ چه به دلداری دادن؟ اصلا کی هستیم ما؟

اما مگه دل قرار می گیره؟

حالا گیریم بعد از چند روز مختصر و بی جان بگه( خوبم).اما مگه خوب بودن رو باور می کنی؟

از دست و مو و ابروی تابدارش گفته بودم. چی بگم بیشتر؟

فقط همین:  ( روبراه بشی جانکم! سرخوش بشی جانکم! بخندی که خنده های روشنت دل هزار هزار گنجشگ رو شاد می کنه! دستهات که نرم نرم مو می کشه ، مشت های کم زور می زنه، پر بشه از نیرو و انرژی. برق برق بزنه صورتت که بهت بخندیم. خنده توی دلت بشکفه جانکم! )


ای جانک خندانم

من خوی تو می دانم.

تو خوی شکر داری

بالله که بخند ای جان

مولوی

نظرات 8 + ارسال نظر
اعظم یکشنبه 3 آذر 1398 ساعت 22:04

ولو در شهر دیگرش عالی بود

اعظم شنبه 2 آذر 1398 ساعت 23:57

در واقع پولشو ندارم
170 تومن برای یه کتاب دو جلدی کمی زیاد هست
شایدم گرفتم، چون کتابخونه در دسترسم نیست.

اینی که من امانت گرفتم یک جلدیه.قدیمی هم هست.کتابخونه ی دور از دسترس می ارزه به 170 تومن
برید عضو کتابخونه بشین ولو در شهری دیگر

اعظم جمعه 1 آذر 1398 ساعت 21:43

من پستی که کامنت میذارم، برای اینکه جواب رو ببینم بوک مارک می‌کنم،مثلا اشتباه هم نکنم الان متوجه شدم کامنت یه پست دیگه رو اینجا ارسال کردم
همون سواد روایت رو میگم
پس احتمالا منم نگیرم


از اثرات همنشینی با آدمی که کتاب امانت می گیره از کتابخونه...نخریدن کتاب است!

اعظم جمعه 1 آذر 1398 ساعت 11:19

پیشاپیش ممنون از لیست
سواد روایت رو دارم بخشیش رو هم خوندم. اما میدل مارچ رو ندارم، اصلا فکر نکنید برای قیمتش هستا۱۷۰تومن
منم در عمرم انقدر روزمرگی آدما رو نخونده بودم
چقدرم می نازند به نت ملیشون
خدایا شکر که کره ی شمالی شدیم تمام و کمال
فقط مونده وظیفه ی هر روز یه دست گل رو قبر رهبر عزیز رو بجا بیاریم دیگه مو نمیزنیم

به اونجام می رسیم.شب دراز است و ما هم که بیدااااااااااااااااااااار

میدل مارچ از اوناست که باید خوند و گذشت. نگهداشتنی نیست.شما هم از یه کتابخونه امانت بگیرین. اما سواد روایت رو حتما باید داشت.مخصوصا برای کسی که درس میده.

جدا پز نت ملی رو میدن؟؟؟؟ خوشا به سعادت شون با این سطح رضایت از جهان هستی!!!

اعظم پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 20:11

اصلا پول معیشتی رو باید گذاشت وسط فقط نگاه کرد، حیفه خرج بشه:)))
بالاخره که حق بخش کتاب رو پس می گیرید، حق این بخش خوردن نداره، اونوقت بگید چی گرفتید:)))

یعنی از بی نتی از صبح ده بار اینجا رو چک کردم
آقا وعده ی روی هوا روی هوا زده میشه. رفت دیگه.ما که امید بریدیم ازش
چشم هرچی گرفتم حتما میگم. اصلا لیستم رو سر فرصت تایپ می کنم میذارم. حالا گرفتم که چه عالی. نگرفتم هم جزو برنامه م هست بالاخره

اعظم پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 14:43

سلام
پس خریداتون رو بگید

فعلا رفته توی سبد معیشتی

اعظم سه‌شنبه 28 آبان 1398 ساعت 22:02

سلام
خوبید؟ با اغتشاش ها چطورید؟
نت به اندازه ی وبلاگ هستا
چرا نمیاین پست بذارین؟

الان متوجه شدم. نمی دونستم

اعظم شنبه 25 آبان 1398 ساعت 20:19

سلام
هفته کتاب چی خریدید؟
چی بخرم؟ پیشنهاد دارید؟

شانس من خورد به شلوغیا و نمی شد پا از خونه بیرون گذاشت. کلا خرید نکردم. برنامه م کلا خرید از کتابفروشی آموت بود.نشد بیام بیرون. یه مامور ویژه هم در منزل داشتیم که تا لب پنجره می رفتیم می گفت بیایین کنار الان بهتون تیر می زنن. فکر کن میذاشت بیام بیرون کتاب بخرم!!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.