پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

مخلوق خوب خدا

ظهر سیب زمینی های تپلی را توی تابه سرخ می کردم، پیشبند گل گلی رنگ و رورفته ام پر از لکه های روغن می شد، نیما نان تازه گرفته بود .پسرک  بخاطر شورای معلمان ساعت ده تعطیل شده بود و از خود ساعت ده با ور ور حرف زدن و درخواستهای بجا و نابجا مغز سرم را خورده بود. کشاندمش پای سینک که کمتر حرف بزند:

_بیا این دوتا لیوان رو برام بشور. من دستم توی غذاست. بیا لطفا.

-مگه من کودک کارم؟ داری کودک آزاری می کنی!  کار کشیدن از کودکان جرم محسوب میشه. اگه بفهمن مجازاتت میکنن.

وسط افاضاتش و ناله های پرسوز  خانم ادل، زنگ گوشی ام بلند شد.تا برسم به گوشی،  پسرک با دستکشهای پر از کف بالای سرم ایستاد:

-کیه؟

با حیرت نگاهش کردم و گفتم :

-آقای ... ( معلم جان پارسالش)!

آقای معلم سریع احوالپرسی کرد و گفت :( اگه منزل هستین و پارسا هم هست، بفرستینش پایین ببینمش. دلم براش تنگ شده)

پسرم فی الفور دستکشها را از دست بیرون کشید و لباس ژیگولی پوشید و با برادر جانش رفتند پایین. نگاهش می کردم. سفت توی خودش جمع شده بود و توی ده دقیقه ای که کنار معلمش بود، دلتنگی اش را می دیدم. دوبار توی بغل معلم جانش رفت و وقتی آمد بالا شادی موج می زد توی چشم هاش.

تا وقتی رفت بخوابد بیشتر از هزار بار گفت( دیدی چه آقای خوبی دارم! دیدی چه آقای خوبی دارم! ).

*

آقای معلم امسال توی مدرسه ی پسرک نیست. کلا  رفته کرج، توی مدرسه ی خودش. از قرار امروز از طرف مدرسه ی پسرک دعوت بود و بعد از جلسه سر راهِ رفتن،  خواست که پسرک را  ببیند .

و من خیلی خوشحالم که آدمهای خوب خدا، دور و برمان هستند. برای پسرک  خیلی بیشترخوشحالم که دلش گرم می شود به این محبت ناب.

*

-دیگه نگم از لقمه ی سیب زمینی سرخ شده و نون تازه!

-خونه ی ما  بلدی نمی خواد! قبلا گفته بودم روبروی سالن ورزشی هستیم که مدرسه زنگهای ورزش بچه ها رو میاره اونجا و بچه ها رو به خونه ی ما اسم  و فامیل نیما  رو داد می زنند!!

نظرات 1 + ارسال نظر
سمیه چهارشنبه 1 آبان 1398 ساعت 08:42

تا قبل از بچه دار شدم فک می کردم هر روز کلی خاطره و حرفای باز مزه از دخترم دارم واسه تعریف کردن ولی الان می بینم تعریف کردنش خودش کلی هنر می خواد هم این پست هم پست مامان فروش دردمند عالی بودن واقعا عجیبه اینجور معلما تو این دورو زمونه


محبت دارین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.