پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

مامان فروش دردمند

امشب اعلام کرد که مرا می فروشد. با آقای پدرش مشغول شوخی و خنده بود که حرف را رساندند به من و نفهمیدم چی به چی ربط پیدا کرد که گفت ( مامان رو هم می فروشم). دیگر من و زبان به قول پسرک تیکه بار کننده ام  ماند و  پسرک!

تکان می خورد می گفتم( بعله! کسی که منو می فروشه ، این کار رو هم می تونه بکنه).

شب به درازا کشید و پسرک توی تختش نبود. دراز کشید وسط هال و گفت( می خوام امشب اینجا بخوابم)

گفتم( می خوای مطمئن بشی که من صبح زود فرار نمی کنم که یه وقت نتونی منو بفروشی؟)

هی دور و برم چرخید و زبان ریخت و لوس شد و ادا درآورد که فراموش کنم. می گفت( لگن شیر بیارم پاهاتو ماساژ بدم؟ توی لگن برگ گل سرخ بریزم؟)

چشم سفید از کجا بلد بود این چیزها را من هم نمی دانم.

گفتم (منت کشی فایده ای نداره. مخصوصا منت کشی از مادری که دیگه فروخته شده و  پس داده نمیشه) .گفت:( آخه اگه منت کشی نکنم میری همه رو می نویسی میذاری کانال و اینستا، همه می خونن آبروم میره).گفتم ( مامانت رو نفروش که آبروت نره)

آخر سر هم کتاب ( یک عدد مامان به فروش می رسد) ش را آورد گذاشت روی خیل کتابهای روی میزم  و گفت( بیا اینو بخون ، ببین درد ما بچه ها  چیه ! )

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.