پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بربادرفته

قدیم ترین خاطره ای که از موهای کوتاه جلوی سرم دارم مال هفده سال قبل است. خانه در حال نقاشی و این چیزها بود. ترم تابستانی را مهمان شدم و رفتم گنبد. هوای شرجی باعث می شد از این ور سشوار بکشی از آن ور موهات وز شود.

خواهر کوچیکه تا چشمش به من می افتاد می گفت: ( اشلی ویلکز )

موهای وز وزی دوطرف سرم فر خورده بود و پف کرده بود. عین عین اشکلی ویلکز، معشوق اسکارلت اوهارا.

از صبح  امروز که سشوار نکشیدم، روح اشکلی ویلکز حلول کرده در وجودم!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.