پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

حالم بد است مثل زنی وقت زایمان

چند روز است پشت پنجره ی آشپزخانه یا پذیرایی می آیدو صدای قشنگ و روحنوازی دارد. عکسش را استوری کردم. یکی از دوستان دبیرستانی گفت اسمش ( بلبل خرما) ست. گفت توی نخلستان های جنوب زندگی می کند  و توی حیاط خانه ی پدری اش دوتا هستند  که مامانش قربان صدقه شان می رود و باهاشان حرف می زند.

صبح ها خسته از بدخوابی و کابوس و دیوانه از قیافه ی کج و کوله و موهای در هم گوریده ی این روزهای افسردگیِ پیش رونده، صدای قشنگ شان دلم را می لرزاند. لبخند می آورد برایم. می ایستم دورتر از پنجره و صدایش را گوش می دهم. مثل لغزیدن آرشه ی ویولون که ته روح و روانت را می نوازد، صداش روی بند بند دلم راه می رود.

یک کارتونی توی بچگی هامان بود،( برا ساس یکی از داستان های اُ.هنری) دخترک بیمار در بستر مرگ افتاده بود و مطمئن بود با افتادن آخرین برگ درختی که از پنجره دیده می شد، زندگی اش تمام می شود.شب تا صبح باد وحشی زمستان وزید و توفت و کوبید به در و پنجره. اما صبح هنوز یک برگ روی درخت باقی مانده بود.امید به زندگی به جسم دخترک برگشت. غافل  از اینکه پیرمرد نقاش طبقه ی اول تمام شب مشغول نقاشی آن برگ روی دیوار بود تا امید دخترک ناامید نشود . زنده بماند.

حالا این بلبل خرما مثل همان آخرین برگ است برای من. کی فرستاده  و تا کی می آید نمی دانم ( دروغ می گویم..لااقل  جواب بخش اول را می دانم). ح.صله ندارم لای چشم ها را باز کنم. همینطور گره توی ابرو  چای می گذارم و میز می چینم که اهالی بخورند و بروند.صداش که می آید ، چشم هام می خندند، دلم می رود روی ویبره، زبانم می چرخد به (جانم...عزیزم...). و لیوان چای خودم را هم پر می کنم و می نشینم پشت میز کنار بقیه.


عنوان( مصرعی از یک غزل)

اسم شاعر یادم رفته. یکی از دوستان گنبدی ست.

این هم بلبل خرمای من:


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.