از تابستان برنامه می ریخت که برای تولد معلم جان سال قبلش هدیه خوبی بخرد. می خواهد خودش پول جمع کند و تنهایی هم تلاش کند. چون برای آقای معلمش ارزشش را دارد که تمام تلاشش را برایش بکند. دیشب هدیه ی نقدی یی که اداره ی آقای پدر برای دانش آموزان ممتاز در نظر می گیرد، از راه رسید. پسرک روی هوا می پرید از خوشحالی:
-آخ جون...اون پروژه ی سری داره به خوبی انجام میشه. خدا کمک کرده بهم .