پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دیالوگ محوری

میگه:

یه کیایی تو رو برای خوشون می خوان و انتخاب می کنن که تو نمی خواهی شون، بعد از اونور تو  یه کیایی رو برای خودت می خوای و انتخاب می کنی که اونا تو رو نمی خوان. این ظلم نیست؟

-هست یه جورایی. اما چه میشه کرد؟

-فقط یه جورایی نه . همه جوره ش ظلمه. ببین تو جونت در میره که اون کیایی که می خوای، فقط یه لبخند بزنن بهت.اما نمی زنن لعنتیا. هی قر و قمیش میان.

-اما خودتم واسه یه کیای دیگه قر و قمیش میای.

-نه. من نمیام. من فقط نمی خوام شون. نمی خوام بهم امیدوار بشن.

-پس به این فکر کن که اون کیایی که تو می خوای و اونا نمی خواهنت هم همین طوری ان. فقط نمی خوان تو امیدوار بشی.

-خب بابا. قانع شدم. اما ظلمه بخدا. ظلمه. ظلمه! یه لبخند که کسی رو نکشته. کشته؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.