پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

منو ببخش :))

یک بچه ی خوشگل و گوگولی و مامانی با چشم های رنگی و موهای زیتونی ، کلاس دوم یا سوم دبستان بود . همه با هم بازی می کردیم. توی حیاط بزرگ و پر گل و درخت خانه ی قدیمی مان. خواهر ها و پسرعموهای ریزه میزه و پر حرف و  فضولچه. بزرگترها رفته بودند جایی. مراسمی، چیزی شاید.

یکهو درآمد گفت:

-دوست مامانم منو آرایش کرد. خیلی خوشگل شده بودم.

گفتم : می خوای منم خوشگلت کنم؟

مارموز خندید: آره! خوشگل میشم.

چشمهایش را مداد کشیدم و لبهایش را قرمز کردم. بچه ها گذاشتند دنبالش و می خواندند:

-عروس خانوم...عروس خانوم...عروس خانوم...

غش غش می خندیدیم. هجده سالم بود.

فردا مهمانم می شود. مردی است جوان و رشید. پدر دوتا بچه ی خوشگل چشم رنگی  دلبر. نمی دانم یادش هست که برای بچه هایم تعریف کند چه بلایی سرش آورده بودم یا نه؟

نظرات 1 + ارسال نظر
سهیلا شنبه 13 مهر 1398 ساعت 17:49 http://Nanehadi.blogsky.com

پسر بود؟ای خدا.باید برای بچه هاش تعریف کنید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.