می گذرد و روزی با چشمان اشک بار وسایلشونو جمع می کنیم که برن سر خونه زندگیشون حالا شایدم تا پسر کوچیکه بزرگ شه مد شه بچه ها مثل خارج از 16 -18سالگی اعلام استقلال کن من که الان از دست شلوغ کاریاش حرص می خورم می گم تا 16 سالگی مهمونمه دیگه (جون خودم تو 40 سالگی هم شوهرش نمی دم چسبدوندم به خودم)
من چشمم آب نمی خوره هفتاد هشتادی ها برن . مامان باباها رو می برن خونه سالمندان و خودشون می مونن همینجا
بمیرم برات خواهر
خدا نکنه
می گذرد و روزی با چشمان اشک بار وسایلشونو جمع می کنیم که برن سر خونه زندگیشون حالا شایدم تا پسر کوچیکه بزرگ شه مد شه بچه ها مثل خارج از 16 -18سالگی اعلام استقلال کن من که الان از دست شلوغ کاریاش حرص می خورم می گم تا 16 سالگی مهمونمه دیگه
(جون خودم تو 40 سالگی هم شوهرش نمی دم چسبدوندم به خودم
)
من چشمم آب نمی خوره هفتاد هشتادی ها برن . مامان باباها رو می برن خونه سالمندان و خودشون می مونن همینجا
سلام



من جا شما باشن، انقلاب میکردم، به این صورت که تمام وسایل انباری رو میریختم تو کوچه، انباری رو می کنم اتاق کارم
سلام
دیگه بعد اینهمه سال من نباید برم توی انباری که. این دوتا رو می فرستم