پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

اوصیکم به no آشغال

توی این چندروز  که اتاقِ از هم سوا دارن، اخلاقهاشون زمین تا آسمون فرق کرده. دیگه باید برم به درگاه خدا از چیز دیگه ای شکایت کنم.

چه ایرادی داره که الان من توی پذیراییم گل دارم، پرونده های کاری آقای همسر دارم، چرخ خیاطی و جعبه ی نخ سوزن دارم، پنکه ی زمینی دارم، لیوان لیوان مدادرنگی و قاشق چوبی رنگی و سررسید های مشغول به کار و پرده ی قدیمی مطبخ و موکت لوله شده دارم!!

سر بچه ها سلامت!


ایها الناس!!

آت واشغال جمع نکنین!

( اینو به خودم میگم...اما کو گوش شنوا؟؟ )

نظرات 2 + ارسال نظر
سهیلا سه‌شنبه 9 مهر 1398 ساعت 09:29 http://Nanehadi.blogsky.com

خوب پسرای من بزرگتر از این بودن که بشه براشون خط و نشون کشید.کاش ما هم مثل خارجی ها میتونستیم ببرستیمشون مستقل بشن

با بخش دوم حرفاتون کاملا موافقم. چرا ما خارجی نیستیم آخه؟؟؟؟؟
اصلا بچه از کلاس سوم باید بره روزنامه بفروشه.یعنی چی آخه؟؟؟

سهیلا دوشنبه 8 مهر 1398 ساعت 17:06 http://Nanehadi.blogsky.com

بچه های من اتاق جدا داشتن.ولی کوچیکه دبه کرد که اتاق من کوچیکه.ال و بل هست.اتاق مشترک من و همسر که میز آرایش و میز خیاطی و تخت دو نفره توش بود شد مال ایشون.اتاق کوچیکه شد مال من .همسر هم که کلا رفت تو پذیرایی.الان من همه وسایلم رو مثل کولی ها دور اتاقم چیدم.گاهی هم روی هم انبار میکنم.کلی هم آشغال جمع کردم.حالا تا طمع به اتاق شما نکردن شکر گذار باشید.

اتفاقا بدشون هم نمیاد که اتاق بزرگتر رو تصاحب کنند. و برام قصه تعریف می کنند از مامان بابای دوست شون که توی هال می خوابن تا بچه ها اتاق جدا داشته باشن.
منتهی من هرگز زیر بار نمیرم. پیشنهاد دادم اگه از اتاقشون ناراضی ان هرشب تشک بندازن و دوتایی توی هال بخوابن و صبح ها لحاف تشک جمع کنند.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.