امروز رسیدم به یک دلیت اکانت توی تلگرامم. آخرین پیام از صفحه ی اصلی پیدا بود و می دانستم تویی. آه از نهادم برآمد که با آپدیت های جدید، اسم و عکست حذف شده.
چرا من نفهمیده بودم که هر بار می نویسی (س) یعنی سلام؟ هربار می نویسی( چ) یعنی چطوری؟ چرا بعد از نبودنت همه رافهمیدم و توی گریه خندیدم.
امروز برای تمام ( س) هایت گریه کردم. برای تمام (چ)هایت گریه کردم. برای پیام صوتی ات که شب توی پارکی در بندرعباس با پسرجان گوش داده بودم گریه کردم. برای تمام (مراقب باشین) هایت، ( سیل و بارون توی راهه ) هایت. ( جایی مسقر بشین که دوطبقه باشد)، ( اسم جاهایی که عکس می فرستین را بگو) هایت، گریه کردم. برای ( سرطان اشتباهی سراغ من اومده. فکر من تسلیم میشم)هایت گریه کردم.
انگار تمام جاهایی که بودیم و عکسش را برایت فرستادم بخشی از تو را در خودش نگه داشته( اینجا با تو تلفنی حرف زدم) ( اینجا عکس فرستادم) ( اینجا گفتم عکس رو به مامان نشون بده)( اینجا گفتم بارونه.سیلابه. اما خیلی باحاله) ( اینجا گفتم روی دریا هستیم) ( اینجا گفتم یخچال میبد) ( اینجا گفتم....) و اگر روزگاری دوباره گذارم به آنجاها بیفتد، آن بخش از ترا دوباره حس خواهم کرد.
دلم تنگته