پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نیما

پسرک  بالا می پرد، می رقصد، مشت توی هوا بالا  می برد و هورا می کشد و پشت هم می گوید:

_آخ جون...زندگی بدون نیما!

-آخ جون اتاق تکی بدون نیما!

-آخ جون آزادی بدون نیما!

-آخ جون نفس می کشم بدون نیما!

-آخ جون راحتی بدون نیما!

-آخ جون همه ی اتاق مال خودم بدون نیما!



نیما یه طوری باهاش تا می کردی که اینقدر از فکر رفتنت شنگول منگول حبه ی انگور نشه خب!

چیکار کردی باهاش آخه تو؟


بماند که نیما قرار است جاست عه فیو کیلو می تِرز اینطرف تر برود. نهایتا تا کرج یا اسلامشهر!

نظرات 2 + ارسال نظر
سمیه سه‌شنبه 26 شهریور 1398 ساعت 09:01

به به ، به سلامتی من هم به نوبه خودم این موفقیت برای اینکه این یکسال گذشته رو به خیر به اتمام رسوندین تبریک می گم همین فیو کیلومتر هم خوبه واسه اینکه قدر هم بیشتر بدونن و شما هم کمی تا قسمتی نصف تازه کنید

ممنونم. البته دوری جدای از قدردانی مشکلات خودش رو داره

سهیلا دوشنبه 25 شهریور 1398 ساعت 19:14 http://Nanehadi.blogsky.com

پسرا همین جور هستن.البته منم وقتی خواهر بزرگم ازدواج کرد و اتاقش رو بد وسایلش تصاحب کردم خیلی حال داد.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.