پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نهنگ ها

گفته بودم ( خودکشی دستجمعی ) . دور میز بزرگی جمع بودیم. یکی مان گفته بود( پس اسم منو خط بزن. من با مرگ و این چیزا حال نمی کنم. اگه جشن و پارتی و بزن برقص بود، منم بیار).

توی ذهنم داشتم ( همان خودکشی دستجمعی).

این شبها، این شبهای گاهی فرصت، گاهی بیداری، گاهی سرگیجه، دستجمعی اش را کنار گذاشته ام.  بی اختیار دارم به سمتی می روم که دستجمعی همان یک نفر را هم دچار پشیمانی کنند.دیشب فکر می کردم( دستجمعی؟ خودکشی؟ حتی حرفش؟ حتی کلمه اش؟) دیدم دستم نمی رود به تایپ کردنش. دست نگه داشتم. شاید راه بهتری باشد. شاید فکر بهتری باشد.   انگار  ناخودآگاهم  دارد نهنگ ها را از بیراهه می برد  که توی کم عمقی خلیج گیر نیفتند و فکر دستجمعی بودن و رفتن را فراموش کنند.

#داستان

#می_نویسمش

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.