پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دخترم بیا نصیحتت کنم ، درست بشی!

گفت میشه یه چیزی در مورد کتاب تون بگم؟ ناراحت نشین. البته ناراحتی نداره ها. خب منم بعنوان خواننده دارم نظرم رو میگم.

-بفرمایین.

-اسم کتاب تون رو دوست نداشتم. با ( خواب عمیق گلستان) اصلا نتونستم رابطه برقرار کنم. یعنی چی آخه؟ اسم کتاب هیچ موضوعیتی با داستان نداشت. دیدین اسمای بعضی کتابا چطوری به دل میشینه؟ ببخشید ها اما اسم کتاب شما به دل من ننشست. مثلا ( نبرد با تاریکی) ( آذرخشی در شب) (ستاره ای عشق) نمیدونم از این اسمای رویایی می ذاشتین برای کتاب تون. بهتر نبود؟

گفتم:

-اسمای بازاری منظورتونه؟

از پشت میزش گفت:

-یه توصیه براتون دارم. برای شما که نویسنده این خیلی مفیده. خیلی به کارتون میاد. به دردتون می خوره. باعث پیشرفت کارهاتون میشه. خودم وقتی این کتاب رو می خوندم یاد نویسنده ها می افتادم که حیفه این فرصتها رو ازدست بدن. باید همچین کتابهایی رو بخونن. شما هم حتما بخونین.

-جانم..بفرمایین. اسم کتاب چیه؟

-قهوه ی نویسنده. یا همچین چیزی. شاید هم قهوه ی تلخ. نمیدونم خوب یادم نمونده اسمشو. اما اونقدر قشنگ نوشته که آدم فقط باید باهاش گریه کنه.

-قهوه ی سرد آقای نویسنده؟

-عه.. فکر کنم همینه. پس خوندین. دیدین گفتم عالیه.

-نخوندم . اسمش رو شنیدم.

-بخونین. واقعا کمک تون می کنه.



بگذریم!

نظرات 1 + ارسال نظر
اعظم چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 20:16

حتی فکر خوندنش رو نکنید، وقتتون تلف میشه، حیف کاغذ

تک جمله ها و پاراگراف هاش رو توی تلگرام و اطراف دیدم.
نه. اهل کتابهای این مدلی نیستم. از سن من گذشته دیگه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.