پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

احوالات کارامازوف ها

ایوان شون هم که اسکیزوفرنیک از آب در اومد!

 طبق اطلاعاتی که از ( برادران کارامازوف) از  بخشی از جامعه ی روسیه ی آن زمان میشه دریافت کرد، زن های روس از دوازه، سیزده  سالگی قابلیت عرضه کردن خودشون به مردان ( عین عبارت کتاب) رو دارند. در سی سالگی در قالب زنان چاق و پر از پی و چربی و سفید روس جا می افتند و دیگه زیبای فریبا به حساب نمیان و صرفا ( زن روس) هستن. چهل سالگی آغاز پیری زن هاست و پیرزن به حساب میان.

مردان از پانزده ، شانزده سالگی مرد کامل هستن و نوجوان به حساب نمیان . بیست سالگی بی چون و چرا سن پختگی و شور و حرارت شونه. مرد چهل ساله  مسن هست و مرد  پنجاه ساله پیرمرد فرتوت.

بیماری های استخوانی و ریوی و روانی بین مردم ( چه فقرا چه اشراف) بیداد می کنه. که آب و هوای سرد در اون دخیل هست. مردم در عین پایبندی  سفت و سخت به مقدسات، دست به شرارات های بزرگی می زنن .آدم کشتن مثل پشه کشتن اتفاق می افته!



نظرات 1 + ارسال نظر
اعظم چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 20:22

همشون یجورایی روانشون پریشان بود، من تا یکماه نمی‌تونستم از مغزم بیرونشون کنم

آره دقیقا. تموم شخصیت ها روانپریشی خاص خودشون رو داشتن. آوردن دکتر روانپزشک به جلسه ی دادگاه هم می خواد همین رو نشون میده که بگه محور داستان روی مشکلات روانی هست.
حالا میگم در موردش. فعلا نزدیک صد صفحه مونده تموم بشه.پیرم کرد.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.