پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

قربون اون صدات... کم کن اون لامصبو

خانوم جلسه ای ها از یه طرف میگن( توی ساختمون مرد هست. درها و پنجره ها رو ببندین، صدای روضه و نوحه م بیرون نره. معصیت داره)

از یه طرف اون پیچ میکروفن رو تا منتهی علیه آخرش می پیچونن و صدا تا عرش اعلا  صعودمی کنه و عیسی رو از آسمون هفتم بیدار می کنه و بهش میگه ( داداش پاشو... عروجت به سر اومد، برگرد خونه خودتون که آلودگی صوتی بیداد می کنه).

خلاصه که صاف شد مخ و مخچه مون از صدای تیز و رعشه برانگیز بلندگو و میکروفن و ...

گویا خدا بی بلندگو و آلات تکنولوژیک قبول نمی فرمان از مومنات.

البته تازه شروع شده. حالا حالا ها برنامه داریم و دهه ها.


نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا پنج‌شنبه 14 شهریور 1398 ساعت 11:55

انشالله خدا یه دانشی به اینا عطا فرماید.خداوکیلی خیلی از خانم جلسه ایا ادمو عاصی میکنن

آمین.آمین.آمین.آمین
سرم منفجر شد توی این چند روز

آرمناک.آرشا چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 14:27

سلام...
برای خودم توی خونه داشتم کتاب می خوندم ...
-مامان :همسایه اومده میگه آقا پسرتون بره بیرون نامحرمه ...
-من:برم بیرون .با کی من نامحرمم ...؟؟؟
-مامان :با این مداحه خانمه ....
-من:به مداحه بگو پسرم قصد ازدواج نداره .داره درس می خونه ...
آقا منه بیچاره ساعت 3ظهر رفتم بیرون تا صداشو نشنویم...
صداش باورتون نمیشه تا کوچه پشتی میومد...فقط من نامحرم بودم....
چه صدایی... خدا قبول کنه ....انگار داشت سر کلاس درس داد میزد ...خب آروم مداحی کن زنها خودشون گریه می کنن..

سلام کردم اول ...آجی ...
بعد براتون خاطره تعریف کردم ...
همین ...
کتاب جدیدتون اگر(یعنی منت گذاشتم )دیجی کالا اورد میگیرم ...
موفق باشی...

سلام آرمناک
از ماجرای آشنایی که تعریف کردی بگذریم. اما اسمت با این رسم و رسوم نمی خونه ها

منت گذاشته کتاب جدیدم رو از کتابفروشی ها بخرید که کتابفروشی ها رونق داشته باشه.

سهیلا سه‌شنبه 12 شهریور 1398 ساعت 07:39 http://Nanehadi.blogsky.com

این میشه یک بام و دو هوا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.