دیروز مامان یکی از هنرجوهای کارگاه داستان نویسی وارد کلاس شد، اجازه گرفت و نشست کنار دخترکها. بعد از اتمام کلاس گفت:
-دعا کنید این بچه ها عاقبت بخیر بشن و به جایی برسن و یه چیزی بشن و ...
مشغول( انشالله که همینطوره و حتما موفق میشن و ..) بودم که گفت:
-دعا کنید حجاباشونو رعایت کنن. نماز روزه هاشونو بگیرن ...
هیچی دیگه... فقط نگاه کردم!
جدا سطح توقعات شون از من خیلی شگفت انگیزه. من برای حجاب دخترکای گیسو کمند نازنین دعا کنم؟
حالا جوگیر شده بودن می رن خونه خودشونم می خندن به حرفاشون
حالا که دعا شما می کنید واسه مام دعا کنید این قضیه حجاب اجباری تو مملکت حل شه و دخترک طفلی من مجبور نباشه از کلاس اول مقنعه سر کنه بره مدرسه
این طیف گسترده و صد در صد مخالف دعاهای درخواستی خیلی جالبه.



خلاصه من نشستم سر سجاده ی دعا. هر کسی دعا داره بگه من منتقل کنم به بچه های بالا