پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نور سبز

جلسات درمانم  از هرروز پشت سرهم  و هفته ای سه بار تبدیل به هفته ای یکبار شده اند. خیلی بهترم، اما این درد زانو ظاهرا دیگر عمری و ابدی با من است. خوب نمی شود که نمی شود. آنجا تاکید می کنند که تمام چیزهایی که بهم توصیه کرده اند را کاملا رعایت کنم. اما تقریبا هرروز پله هامان را بالا و پایین می کنم و توقع ندارم که کاملا خوب شوم.

سفر دو سه روزه مان  برای سالگرد بابا، پادرد را برگرداند به حالت قبل، بلکه بدتر.

خانومی که در مورد انگشت دوم پا بهم گفته بود، دستگاه ضربه زن امواج را راه انداخت. نقاط درد را نشانش دادم و خواستم که آن قسمتها را کار کند. پرونده ام را چک کرد و گفت:

-چیکار کردی با خودت؟ توی این قسمتها که درد نداشتی. عصبی شدی؟ پیاده روی کردی؟ بار سنگین بلند کردی؟ چی شده؟

-یه سفر سه روزه رفتم که تقریبا دو روزش توی راه بودم. یک روز هم  سرپا و مشغول.

-چرا آخه؟ این همه تاکید می کنیم رعایت کنید. سفر واجبه الان آخه؟ توی درمان؟

-واجب بود.

-تفریح و ددر رو بذارین برای بعد از بهبودی. وگرنه طول درمان خیلی زیاد میشه.

برایش گفتم که سالگرد پدرم بوده. باید می رفتم. برگشت سمتم.

-اولین سالگرد بود؟

-آره

دوازده ساله که پدرم رفته. باورت میشه چهارمین سالی که نبود، یک روز وسط خونه ی مامانم بلند پرسیدم: ( بابا خونه نیست؟ کی میاد؟ )

-آره باورم میشه.

-من هنوز بوش رو حس می کنم. هنوز یادم نرفته.

-باورم میشه.

خانومه می گفت و من بی اختیار گریه می کردم  و دستگاه ضربه زن، روی نقاط سفت شده و دردناک ضربه می زد.

-نور باشن. روحشون سبز. دل تون آروم بانو!

خانومه آنقدر زیباست که بخواهی یا نخواهی دوستش داری، شهد و عسل کلامش نیز مزید علت.

دست آورد جلو و اشکهام را پاک کرد. سیاهی ریمل پخش شد زیر چشمم.

-ببخشید که باعث شدم گریه کنین. خودم هم منتظر بهانه ام که یکی اسم پدر رو بیاره و من شروع کنم به ابراز دلتنگی برای پدرم. سبز باشین بانو.

نظرات 1 + ارسال نظر
سمیه چهارشنبه 16 مرداد 1398 ساعت 10:17

ای جانم واقعا اینجوری حرف می زدن سبز باشین دلتون اروم بانو چقد خوشگل بعضیا چطور می تونن اینطوری حرف بزنن من از ادمای زبون باز که الکی قربون صدقه می رن خوشم نمیاد ولی انگار از ته دلش می گه و الکی نیس

زبون بازها لحن خاصی دارن و بوی خاصی از کلمات شون تراوش می کنه.
لحن این خانوم در عین جدیت ، لطیف بود.
نکته ی جالب اینه که لباس فرم پرسنل سبز رنگه و این خانوم کفشهاش هم سبزه.یعنی سبز در سبز

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.