پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

شارح و مفسر کوچک من

پسرک دوجلسه شاهنامه و یک جلسه حافظ با من آمد سرکلاسم.
یکی از غزل های حافظ با این مطلع بود:
حال دل با تو‌گفتنl هوس است / خبر دل شنفتنم هوس است

و الخ...

غزل به مواقعه و وصال می پردازد و در جمعی که چندتا پسرک کم سن و سال در آن حاضربودند، نمی شد درمورد غزل شرح ماجرا نمود.
چنان‌که گویم و دانی ، برای بزرگترها شرح مختصر دادم و تمام.

در شاهنامه به ( تازیان) برخوردیم که معناش را در شاهنامه گفتم.
امشب می گفت:
_ میدونی نظرم در مورد تازیان توی شعر حافظ چیه؟
_کدوم غزل؟
_همون که هی میگه ( هوس است/ هوس است)
_خب...؟
بادی به غبغب انداخت:
_به نظر من این شعر نمی تونه در مورد معشوق باشه. در مورد خدا هم نمی تونه باشه. در مورد یار هم نمی تونه باشه. پس داره به تازیان میگه که هرچی من دارم میگم هوس است.یعنی واقعی نیست. هوسه. الکیه. تو چی میگی استاد؟
_مامان جان! تازیان یعنی اعراب عربستان که دشمن ایران بودن در داستان های شاهنامه. توی حافظ تازیان نداریم.
_چی داریم؟
_ترکان لشکری. که همون مغول ها هستن.
چشمهاش را گشاد کرد:
_اِه... پس اشتباهی گفتم. پس منظور حافظ همون خداست. چون به معشوق که نمی تونه بگه. به خدا می تونه. درسته؟

سعی می کنم خنده را پس بزنم. جدی باشم و جدی بگیرمش. توی ذهنم یک ‌چیز می رود و می آید: پسرکم معلم ادبیات می شود! از حالا قششششنگ بلد شده هرجا عشق و معشوق زمینی ببیند، وصلش کند به خدا و آسمان!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.