پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

راحتی شما؟

مردک منحنی بود اصلا. مثل کمان خودش را  توی صندلی کج و کوله و منحنی می کرد . گاهی  گودی کمان به سمت بغل دستی اش بود گاهی به سمت بیرون، سر ردیف صندلی ها، محل عبور مردم. 

هی خودش را کش می داد و دست و پاهاش را دراز و کوتاه می کرد. از کنار ردیف که رد می شدی دست و پایش می رفت توی  دست و پاها  و سر و صورتت. تیز نگاهش هم که می کردی به یک ورش نبود. باز کمانی می نشست و خودش را کش می آورد.

آمد نشست توی  یک ردیف کاملا  خالی. هی خودش را کش داد. هی کج شد. محدب شد. مقعر شد. کوژ شد. کاو شد. منتظر بودم  کفش هایش را بکند و با جورابی که بویش تمام سالن را برمی دارد، روی ردیف صندلی ها دراز بکشد. هیچ بعید نبود.

لنگ های مبارک را کش داد و دراز کرد به  سمت ردیف جلویی.  پاهاش آنقدر کش آمد که رفت توی پاهای خانم چادری یی که روی صندلی جلوش نشسته بود.خانم ناگهان و با ترس از جا پرید. برگشت عقب و نگاه کرد . مرد ذره ای تکان نخورد. همانطور لنگ دراز به کش آمدن ادامه داد. خانومه بلند شد جایش را عوض کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.