پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

انگار خودش است.

دوستش داشتم. آنقدر که اسم و فامیلی اش را  با تغییر خیلی کوچکی روی یکی از شخصیتهای اولین رمانی که نوشتم گذاشتم. سال هشتاد و نه بود انگار.

یکی دوساعت قبل یکی با همان اسم  و فامیلی که برای دخترک توی رمانم ساختم، دنبالم کرده و پای عکسهای من قلب گذاشته .

هی خواستم بروم بنویسم ( سلام...فلانی؟ ) . هی دست نگهداشتم تا اگر خودش باشد، بیاید و بگوید.



-همکلاسی بودیم

-ژاکت های بافتنی اش دلبر بود

-خودش که آآآآآآآآآآه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.