پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

زبون دراز

خانومه انگشت دوم پایم را گرفت و گفت:

-بانو... زبونت سر شوهرت درازه؟

-جان؟

-میگم زبونت سر شوهرت درازه؟

ژل را روز زانوهام ریخت و درجه ی  دستگاه را تنطیم کرد .

-آخه میگن هرکی این انگشت  پاش از بقیه بلندتر باشه زبونش سر شوهرش دراز میشه. می خوام ببینم واقعا هست؟

می خندم. می خندد. ادامه می دهد:

-دختر منم انگشتاش همینطوریه. البته مال اون خیلی بلندتره. من بهش میگم زبون تو خیلی درازه دیگه. تو می کشی شوهرتو. حالا زبونت دراز هست سر شوهرت یا نه؟

با خنده می گویم:

-نه... نیست!

-پس واقعیت نداره. داره؟

-چی بگم والله! نداره دیگه!

دستگاه ضربه های دردناک می زند و زبانم به آخ های بلند و اصوات دردناک باز می شود. خانومه درجه ی ضربه را کم می کند.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.