پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خائن بالفطره

باز قیافه ام درهم است . لب و لوچه ام  آویزان است. چشم های زن توی آینه عینِ عین خود گریه اند. منتظر تلنگرند اصلا . عکس خانه ی جدید بابا بهانه باشد یا هرچیز دیگری، فرقی ندارد، درهرحال هوایم ابری ست و مترصد بارشی سهمگین. این گریه های هردمبیل و کوتاه  کوتاه افاقه نمی کند.

کدام مان از خائن ها خوشمان می آید؟ کدام مان نامرد ها را دوست داریم؟ کدام مان رفیق های نیمه راه را عزیز می داریم؟

دارم با یک خائن بالفطره زندگی می کنم. در درونِ یک تنِ خائن نامردِ نیمه راه،  زندگی می کنم! درونِ یک جسم خائن تمام عیار. عزیزش نداشته ام هیچ وقت، سخت هم گرفته ام بهش . نخواستم نازنازی و لوس باشد. مراقبتش نکرده ام. نازش را نکشیده ام. آغوش گرمی به رویش باز نکرده ام. روی گونه اش بوسه ننواخته ام.

و شاید این تلافی تمام آن بی محلی های من است به خودش. شاید حق دارد. شاید اصلا درستش همین است.

دوتا دیسک از توی کمر و دوتا از توی گردن زده بیرون. تنگی کانال نخاعی داده و درد سیاتیک، درد زانو و ماهیچه های ساق پا نیز .

جسم هامان خائنان نامردی هستند که بین راه، رهامان می کنند. انگار به ریش مان می خندند. تلافیِ بی حرمتی هامان  به خودشان را درمی آورند و ناگهان همه با هم دست به شورش می زنند.

به خودت  که می آیی و می بینی  جسمت، تنت ، سلولهات، رهایت کرده اند. عدل گذاشته اند توی کاسه ات. می دانی که خودت کوتاهی کرده ای، می دانی که خودت کم گذاشته ای، اما این نامردی و خیانت تن را بر نمی تابی.

هزاری هم که به آدم گوشزد کنند مهربانی با جسم و تن را، بازهم توی کله ی بعضی هامان فرو نمی رود.




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.