پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خماری پس از مستی

نیمه ی شب بعد از وسطی و پینگ پونگ و  پتوی شریکی و  رقصیدن با فیروزه قشنگه،با شروع جاده، بغض نشست وسط سینه ام. چنبره زد اصلا .  چهار زانو نشست. طوری که هیچ رقمه نمی شود فرستادش برود پی کار خودش.

به لکه های کبدی که تازه پیدایشان کرده ام فکر می کنم ، به فردا که شروع درمان زانو  است، به لباسهای سردرگم  آویخته به در و دیوار ، به بالش و پتوهای پریشان بین شکاف تخت و دیوار، به پله هایی که قاتل شده اند، به گرمای تابستانی که یادآور چیزهای تلخ و پر اندوه است، به کلسترول، به اضافه وزن، به ...


نظرات 2 + ارسال نظر
سمیه یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 12:52

ای بابا صد تومن خوب اگه اونقد داشته باشیم که کلا خونه رو عوض می کنیم اسانسور مجانی هم واسه بقیه نصب نمی کنیم

بله خوب

سمیه شنبه 18 خرداد 1398 ساعت 09:36

یه وقتایی شب اینجوری همه مشکلات لاینحل می شن و هجوم میارن به آدم ، نمی شه هزینه اسانسور خودتون تقبل کنید خوب اینجوری دارین یه مدل دیگه هزینه می کنین که

دقیقا، شب همه چی پررنگ تز، عمیق تر و وسیع تر دیده میشه. انگار روشنایی روز همه چی رو می شوره می بره و تاریکی شب همه رو بالا میاره. ( جمله فلسفی شد)

آخه مگه دو تومن سه تومنه؟ بالای صد هزینه می بره الان دیگه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.