پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

مردک

مردک گفت پاشو بایست. زانو ها جفت به هم چسبیده.

بعد دست انداخت بین زانوها و دستش را حرکت داد در امتداد یک خط راست تا پایین زانو.

ببخشید هنوز مردک نشده. تا اینجا دکتر بود. محترم و متشخص.

-خوبه. پاهات کج و کوله نیست. کج و کولگی نداری. عمل و جراحی نمی خواد.

از اینجا به بعد مردک است . بیشعور است. اصلا خاک برسر است.

-پاشو دوباره ببینم. زانوها جفت.چسبیده به هم...

و باز همان کار را  تکرار کرد.

بارسوم که خواست باز با فاصله ی زانوهای به هم چسبیده و جفتم بازی کند، تیز خیره شدم توی چشم هاش. گفت:

-خوبه. کج و کولگی نداری.

از مطبش بیرون رفتم و دیگر برنگشتم.




این،  آن دکتری ست که  حدود یکماه قبل رفتم و می خواست کورتون  تزریق کند توی زانو و می گفت این آمپول عضله ساز است و بهترین درمان برای زنو درد است.

الان یادم افتاد در موردش بگویم. کصافط!


نظرات 1 + ارسال نظر
سمیه شنبه 11 خرداد 1398 ساعت 12:21

و ایا این همون دکتر که سارا معرفی کرده بود ؟

نه اصلا
روم به دیفال... این دکتریه که خودم پیدا کردم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.