پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

صدات...

مامان یک آزمایش سخت دارد. داورهای پیش نیاز حالش را به شدت بد کرده. پس  انجام آزمایشش منتفی شد و اعلام کرد:

-حالم که خوب شد میرم.

خواهر کوچیکه پر از نگرانی و ترس می نوشت:

-اگه مثل بابا شد چی؟ اگه خوددرمانی کرد چی؟ اگه نره چی؟ اگه حالش بد شد چی؟ اگه یه چیزیش شد چی؟ و ....

از قرار زنگ زده به مامان تا راضی اش کند که بلافاصله برای آزمایش راهی شود.مامان اما با حال بد ، قبول نکرده . خداحافظی کرده و در حال قطع کردن گوشی گفته:

-همه دکتر شدن برای من. میگم حالم بده. میگه بیا برو.

خواهر کوچیکه دوباره زنگ زده که:

-مامان تو رو خدا بیا برو. برات بد میشه. ضمنا صداتم شنیدم. داشتی می گفتی من دکتر شدم برات!

مامان دوباره چند جمله در رد آزمایش گفته و مثلا قطع کرده. تلفن قطع نشده. چون خواهر کوچیکه شنیده که:

-زنگ زده که بگه شنیدم می گفتی همه دکتر شدن برای من.

خواهر کوچیکه دوباره زنگ زده  :

-مامان بازم شنیدم. لااقل گوشی رو قطع کن. بعد حرفهاتو بزن.

مامان خندیده و گفته :

-دکتر جان... تا حالم خوب نشه هیچ جا نمیرم.

و تق! تلفن را قطع کرده .



-ما خودمون به تنهایی فیلمیم !!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.