پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دلبرم دوباره زنده شده

گل کاغذی را پارسال تابستان بردم  توی باغچه کاشتم. از گلدانی که داشت تُنُک و کم رمق می شد دل کندم بالاخره.

زمستان ، بی برگ و خشک شد. مطمئن بودم که دیگر نباید امیدی بهش داشت. خاله می گفت: ( این گل فقط از سرما عاجزه) . و عجز دیده بود توی سرمای زمستان.

بعد از عید چند وقت بود متوجه برگهای ریزی روی ساقه های خشک و مرده اش شده بودم. امروز کمی توی حیاط چرخیدم. برگها را دیدم که دارند بزرگ می شوند. لبخند به پهنای صورتم دوید .

روی صندلی ماشین که نشستم، در حین بستن کمربند گفتم:

-دیدی گل کاغذی رو ؟ برگ زده!

لبخند بزرگی زد:

-آره. دوباره زنده شده.


*


حکایت عاشقانگی مرا با گل کاغذی می دانید که.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.