پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

راهنمای کشورگشایی

رفته توی اتاق خواب ما و روی تخت ولو شده و داره درس می خونه. از پنجشنبه تا شنبه، روزی هفت تا درس مطالعات اجتماعی . رسیده به بخش جغرافی.

-پارسا... در تراس رو ببندو لامپ اتاق روشنه. الان پشه ها هجوم میارن.

میگه:

-یه دقیقه بیا..جون من بیا...فقط یه دقیقه.

میرم. خودم در تراس رو می بندم. میرم کنارش. کتابش رو نشونم میده.نقشه ی ایران و همسایه های اطرافشه :

-میدونی اگه من بخوام کشور گشایی کنم برنامه م چیه؟

تبذیر و تبشیردهنده نگاهش می کنم، چنان که تمییز بین تشویق و ملامت نداند. میگه:

-اول با افغانستان و پاکستان دوست می شدم. یه ارتش متحد تشکیل می دادم. بعدمی رفتم ارمنستان و آذربایجان رو نابود می کردم و می گرفتمشون. بعد با ترکیه دوست می شدم. ارتشم بزرگتر میشه . بعد عراق رو نابود می کردم و می گرفتم. بعد که قدرت خیلی بزرگ شدم می رفتم روسیه رو می ترکوندم. بعدش هم با امریکا و عربستان صلح دایمی می کردم. نقشه م خوبه مامان؟

نگاه تحذیری و تبشیریم رو از عمق چشمام  جمع می کنم. خودمو می زنم به ( چی میگی تو واسه خودت) و میگم:

-شب می خوام بخوابم..نبینم توی تختم خرده ریز خوراکی و از این چیزا باشه ها...



اون فقره ی صلح دایمی ش منو کشت. آدم تا این حد نون به نرخ روز خور، آخه؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.