شماره 5 وسط های جشن وارد کلاس شد. نیم ساعت طول کشید تا مثلا ماها را ببیند و بیاید احوالپرسی.
ظهر که عکس های بچه ها را توی گروه مادرها فرستادند شماره 5 گفت:
-عکس پسر من خیلی بده. نه خودش خوب افتاده نه آقاشون.
و چی شد؟
مامانی که عکس می گرفت ناگهان ده تا عکس در حالتهای مختلف از پسرمامان شماره5 و آقاشون فرستاد توی گروه.
اینجانب از این همه درایت و آینده نگری و مدیریت بحران کف کردم!