پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پودر دوست داره

یکی از بچه ها خورده زمین و صورتش بدجوری زخمی شده. مامانش صبر کرد تا زخم ها بهتر شوند و از پسرکش فیلم بگیرد برای روز معلم. بالاخره دوشب قبل فیلم را فرستاد. پسرکش عینک زده بود و تبریک گفت. مامانش گفت چون صورتش هنوز زخمی ست خجالت کشید بدون عینک ازش فیلم بگیرم.


شماره 5 گفت:

باید یه ذره پودر می زدی به صورتش. فیلم می گرفتی. نباید به حرف این بچه ها گوش داد که!



- با خودم فکر کردم اگر این موضوع برای من پیش می آمد چه می کردم. قادر بودم پسرک را راضی کنم که بدون عینک با همان شکلی که صورتش دارد ازش فیلم بگیرم؟

بعد یاد عکسهایی افتادم که در آنها چانه ی پسرک کبود است. بدجوری زمین خورده بود. و هربار با دیدنش یاد آن روز بد و گریه ها و دردش و ریش ریش شدن قلبم می افتم و دوباره قلبم درد می گیرد.

به نتیجه می رسم که مامانه عقل کرد که عینک زدن بچه ا را پذیرفت.

نظرات 1 + ارسال نظر
سمیه پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1398 ساعت 10:30

از طرف منم به شماره 5 سلام مخصوص می رسوندین خدا کنه حواسمون باشه شماه 5 نشیم حالا معلم و همکلاسیا هیچی طفلی خود بچه مون اذیت نکنیم

در زمینه ی سلام رسوندن هیچچچ قولی نمیدم.

منم خیلی نگران اون بچه ام. جدا...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.