پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

فرار کردم

دیروز رفتم دکتر. زانو دردم از مرداد ماه که ساعتهای متمادی دوزانو می نشستم و حواسم به خودم نبود، یکسره درد می کنند. زانوی چپ رسما دارد بیچاره ام می کند.

هر ترفندی از مرداد تا دیروز زدم فایده نداشت. ورزش، رقص، زانو بند، بالش زیر زانو و لای پا موقع خواب، ماساژ عضلات پشت پا،روغن سیاه دانه و روغن زیتون، پیاده روی،هیچ کدام درد را کم نکرد. دیروز فهمیدم که خیلی از کارهایی که کردم حتی بدترش هم کرده.

دکتر تزریق دارو توی زانو تجویز کرد.

خیلی شیک و مجلسی رفتم داروها را گرفتم و دیگر برنگشتم به مطب.

به همین قشنگی از مطب فرار کردم.


مثل مرگ از تزریق های نامتعارف می ترسم. تزریق توی زانو، توی پاشنه ی پا. وای خدااااا. تصورش هم مرا می کشد از ترس!


مطلبی در همین مورد نوشته بودم، چندبار تلاش کردم از تلگرامم کپی کنم اینجا، اما ناقص می آمد.از خیرش گذشتم و برای اینجا یک چیز دیگر نوشتم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.