پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

اسکروچ تاریخ ساز


عیدی هایش را با پدرجانش برد بانک یک حساب باز کرد. پدر جانش هم مقادیری بهش اضافه کرد و از همان لحظه تا الان که رفت بخوابد، ماجرا داریم.

اول از همه فرمول حساب کردن سود بانکی را یاد گرفت. بعد نشست با ماشین حساب چرتکه انداخت که ماهی فلان قدر و سالی فلان قدر سود گیرش می آید. خدا شاهد است که سود سه سالش را هم حساب کرد.بعد مدعی شد که بانک کلاهبردار است و باید از همین فردا سود را بدهد. بعدتر گفت دیگر برای کسی کادوی تولد نمی خرد چون پول تو جیبی هایش را از این به بعد توی بانک خواهد گذاشت.


پدرجانش گفت رمز کارتش را عوض کند. گفت خودش یک عدد را پیشنهاد بدهد. چی گفته باشد خوب است؟

-سالی که هلاکو به ایران حمله کرد خوبه؟

-سال حکومت چنگیز خان چی؟ خوبه؟

-سال تولد نادرشاه رو خیی دوست دارم. همین باشه؟ خب؟

-سال حمله ی هلاکو و سال حمله ی چنگیز رو با هم جمع کنیم. چطوره؟


القصه..!

بچه دوزار پول گذاشته بانک و در حد اوناسیس و ترامپ دارد فرمانروایی می کند و اُرد می دهد.



نظرات 2 + ارسال نظر
حسنا سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1398 ساعت 03:32 http://chemiophile.mihanblog.com

ای بابا :))))) بدآموزی داشته بانک بیشتر

حمیرا سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1398 ساعت 01:24 http://whoitrulyam.blogsky.com

آخی، چه بامزه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.