پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ساحر

به زانو درد حالا، مثل یک چیز شگفت  نگاه می کنم.

گلسنگ نشسته بود که جادو کند. نکرد.

سرمای دوقطب هجوم آوردند که جادو بکنند، نکردند.

دست داغ شد، یخ کرد. جادو نشد.

زانو تیرکشید . تمام مساحت پا تا کف ،سوزن سوزن شد. اما جادو نشد.

.

.

جادو شد. جادو شد.

جادو تلاشی بود که انجام شد. همتی بود که شکل گرفت. نیرویی بود که خرج شد. انرژی یی بود که صرف شد.

جادو شده بود.

جادویی شده بودم.

اندوده به جادویی عزیز و دوست داشتنی. آمیخته به جادویی شگرف.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.