پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نادرشاه

برای تکالیف عید اول قرار بود روزی بیست تا سوال بنویسند.  هرروز پنج سوال از چهار درس. مامان ها آه و ناله کردند. مخالفت کردند و درهرحال این مساله منتفی شد.

بعد پسرک با خبری جانکاه به منزل آمد و وارد تعطیلات عید شد.

-تکلیف عیدمون فقط نوشتن یک داستان و نکات علومه.

آه از نهادم برآمد. این هم شد تکلیف؟ فقط داستان؟ فقط نکات علوم؟ فقط...؟؟؟  پس دانش اندوزی و علم آموزی و دوره ی دروس و افزایش اندیشمندی و دانشمندی و تولید فخر و افتخار برای ایران و ایرانی چه می شود؟

القصه...

پسرک یک بسته برگه کلاسور گرفت و مشغول پاک نویس نکات علوم شد. با کمی دقت و غور در دفتر اصلی، متوجه شدم دفترنکات علوم، عجب چیزی است. قریب هشتاد برگ  پر از نکات دل انگیز و جانفزای درسی. که اگر تقسیم بندی نکند و هر بخش را سر روز خودش ننویسد، کلهم اجمعین، تعطیلاتش به فناست.

شیطان درونم  خرّم و خندان از این تکلیف عید ، هر روز از دستخط و نظم و ترتیب پسرک تعریف می نماید؛ مبادا که انگیزه اش از بین برود. شیطان می فرماد: ( هاهاها...پسرم..تاوان عشق همین است دیگر! )

این شیطان رجیم  زبان به دهان می گیرد مگر؟ هی دوست دارد وراجی کند. امروز به پسرک گفتم:

-یعنی آقای ... ( معلم جانش) کاری با شماها کرد که نادر با هند نکرد! عججججب تکلیف عیدی داد بهتون! دست گلش درد نکنه.

شیطان رجیمم  در معیت آقای پدر غش غش می خندد.

yes! we are such evil  parents!!!!

ترجمه کنم؟ خیر! خودتان در پی علم باشید! از ما همین بس که خاطرات و مکنونات شرم آور قلبی مان را در ملاء عام منتشر نماییم!

پسرک با شنیدن اسم نادر، گفت:

-می خوای ماجرای نادرشاه رو برات تعریف کنم؟



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.