پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

فرار موقت

باید یک روز صبح بلند بشوم، بی اینکه به کسی چیزی بگویم ، بزنم بیرون. یک پارک پر از درخت و گل و بوته پیدا کنم، بنشینم روی زمین. زل بزنم به حرکت گیاهان. ببینم بهاری در کار هست یا نه؟

آنقدر لای ازدحام چمن و آسمان و زمین غرق بشوم که نفهمم مثلا چهارساعت گذشته.بعد برگردم خانه.

بایستم جلوی اجاق و ناهار درست کنم.

کسی نخواهد دانست چه بر من رفته و گذشته.  من هم به کسی چیزی نخواهم گفت.

چندروز است بدجوری دچار این طغیانم.



نظرات 1 + ارسال نظر
roya چهارشنبه 22 اسفند 1397 ساعت 12:25 http://dreamaway.blogsky.com/

بهار اینجا اومده همه تپه های کنار خونمون پر از گل شقایقه علفا هم قد من شدن...

این خبر اونقدر خوب بود که من هم قد علف ها رو ددم و بو شون رو نفس کشیدم
بجای من هم چشم هاتون رو پر کنین از قشنگی شقایق

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.