پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

امیدواری

دوتا گلدان سیگنونیوم  را کچل کردم رفت. خالی خالی شده اند .

سرشاخه ها را گذاشتم توی آب تا ریشه بزنند و گلدان های پر و جانانی ازش دربیاورم. ممکن است ریشه که زد ، ریشه ها توی خاک بسوزند و گلی پانگیرد اصلا.

حالا گلدان های کچل ، شده اند آینه ی دق ام. هی می شنوم که:

-چرا اینطوری شون کردی؟ چرا آخه؟ چه کارت داشتن مگه؟ میذاشتی بمونن. ببین چه زشت شده پذیرایی!


گیاه به طرز دل آزاری ری کرده بود روی دیوار. دراز و بی قواره. قد کشیدن را به هر بهایی دوست ندارم. قدکشیدنی هم اگر باشد، به قاعده و قشنگی باشد.

حالا چشم می داونم پی ریشه هایی که قرار است نوک بزند و برود توی دل خاک و پرپشت بشود و دل ببرد از من. گرچه که ممکن است هرگز شدنی نشود.

آدم به امید زنده است.

نیست؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.