پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

عاشق جان1


پسرک عاشق شده.

مادرش از این عاشقی باخبر شده و تمام کلاسهای  متفرقه ی غیر مدرسه را برایش ممنوع کرده. اما این عشق آنقدر قوی و پرزور است که مامانه را می پیچاند و  کلاس ها را می آید.

امروز از سرکلاس صدایم زد که یک کار خیلی خیلی مهم دارم.

دختری را نشانم داد و گفت:

-استاد..اونه. همون سوییشرت سفیده. باهام حرف نمی زنه. قهر کرده. برم باهاش حرف بزنم؟ برم؟


*


 قدیم ها بچه ها عاشقی هاشان را مخفی می کردند. نمی کردند؟

حالا با معلم و استاد و مربی خودمانی می شوند و یارشان را نشان آدم می دهند. عجب!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.