پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

آقاشون

پسرک رسما کشت ما را با این آقای شان.

راه می رود و ناخودآگاه برای (آقاشون) شعر وترانه می خواند. امروز یک کاره گفت:

-مامان..می دونی آقامون زن نداره؟

بعد:

-وقتی بهمون میگه شما داداش کوچکتر من هستین، من واقعا باور می کنم. چون خیلی واقعی حرف می زنه.

و بعد با آهنگ ( ایران ِ سالارعقیلی) دم گرفت:

-وای بر من اگر ببینم که...

کسی آقامونو اذیت بکند...


ما همه به شیدایی اش  می خندیدم. و او بی توجه به ما همچنان می خواند و عشقولانه می تراواند از خود.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.