پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خدا مگر بغل کند مرا

یک وقتهای از در و دیوار می بارد. از آسمان و زمین می بارد. از غریبه و آشنا می بارد.از همه جا...از همه کس.

نمی دانی چکار کنی. نمی دانی با چه کسی حرف بزنی. نمی دانی با چه کسی حرف نزنی. نمی دانی چکار کنی.

آنقدر زیربار تحمل کردنش کم می آوری که تا خفگی، تا بریدن، تا له شدن، تا خرد شدن فاصله ای نداری.

آغوش و بوسه درمانت نمی کند، حرف و نصیحت کاربردی ندارد، قدم زدن افاقه ندارد، خواب هم چاره نیست، کابوس می بینی.

شاید اگر بلد باشی نفرین کنی، فحش بدهی، داد و فریاد کنی و ...

نه این روش ها زیادی احمقانه اند.

می رسی به اینجا ( من چنان گریه می کنم که خدا مگر بغل کند مرا)

از شعر و ترانه هم که کاری بر نمی آید.

بر نمی آید!

همه چیز شامل مرور زمان خواهد شد. گرچه دیر، گرچه کند. گرچه به سختی.

اما تا  این زمان بیاید و بگذرد و برود، صدبار می میری و زنده نمی شوی.

خدا به دادت برسد، خدا به دادت برسد، خدا به دادت برسد ، ای که روز و شب آدمها را تیره و سیاه می کنی.

سیاه...سیاه...سیاه...!

صورتِ سیاه، دست و پای سیاه، قلبِ سیاه،نگاهِ سیاه، دنیای سیاه...!

خدا آینه گردان جهان است. آینه که برگردد سمت سیاهی، انعکاسش چشم تماشای همه را کور خواهد کرد.

نظرات 1 + ارسال نظر
سمیه سه‌شنبه 25 دی 1397 ساعت 10:34

چقد وصف حال این روزای من بود و چقدر دلم می خواد آینه برگرده به سمت سیاهی (یه وقت نکنه الان آینه برگشته به سمت سیاهی خودم ولی هر چی فکر می کنم باور کنید انقد سیاهی و بدجنسی و بد ذاتی نمی بینیم توی خودم که اینجور داره از زمین و آسمون واسم می باره)

از ته دل آرزو می کنم حال دلتون خوب بشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.