و از دلخوشی هام که اصلا هم لاکچری و مفاخره آمیز نیست ( اصولا هیچکدام ار دلخوشی هام از این دست نیستند) ، غش و ضعف رفتن برای بوی اسفند پشت چراغ قرمز است.
گمانم این عشق ، پا به پای شیدایی برای نرگس های پشت چراغ قرمز پیش می رود.
مورد داشتیم وقتی عمو و خاله اسفندی ها از کنار ماشین رد می شوند و شیشه ی ماشین بالاست، با تمام وجودم هوا را بو می کشم تا بالاخره ، سلول ها بوی اسفند را به قدر چند قدم آنور تر، گیر بیندازم و بفرستم ته ریه هام.
پاشم اسفند بریزم سی خودم.
اسفند دونه دونه..اسفند سی و سه دونه...