پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

من از شما می پرسم

از ظهر که پسرک از مدرسه می رسد تا وقتی می رود بخوابد، مدام با هم کلنجار می رویم. حاضرجواب و زبان دراز است. شیطان و بازیگوش. از بچگی کردن هایش کیف می کنم و از بلبل زبانی ها و حوف گوش ندادن هایش کف!

نشستم پای چرخ خیاطی تا چیزکی بدوزم. آنقدر وز وز ( صدای زنبور) و قدقد( صدای مرغ) در آورد که خودش خسته شد. سرم پر بود از صداهای مختلف.مدتی است بلد شده با کلمات بازی کند و پدر اعصاب همه را دربیاورد.

-پارسا صدا در نیار از خودت...

-درمیارم!

-پارسا چرا این برگه ها رو پاره کردی؟

-واقعا چرا این برگه ها رو پاره کردم؟

-پارسا چرا مشقاتو نمی نویسی؟

-واقعا چرا مشقامو نمی نویسم؟

-پارسا چرا اینقدر حرف می زنی؟

-واقعا چرا اینقدر حرف می زنم؟

چند وقتی هم به سبک رییس جمهور بانمک سابق، می گفت:

-من از شما می پرسم. چرا من مشقامو نمی نویسم؟

-من از شما می پرسم. چرا من این برگه ها رو پاره کردم؟

القصه! من ایمان دارم که حاضر جوابی هایش بر می گردد به ژن هایی که از طرف من ارث برده. بس که دور و بر خانواده و اطرافیانم آدم های حاضر جواب  هست!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.