پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

رادیو فرهنگ


ساعت هشت و ربع صبح  ، مثل مرگ خوابم گرفته بود. موبایل را تنظیم کردم برای نیمساعت قبل از برنامه که هم خواب از سرم پریده باشد هم صدایم خواب آلود نباشد.

قبل از نه و نیم بیدار شدم. گفتم یک لیوان آب می گذارم روی میز، کنار دستم که اگر لازم شد بخورم. گفتم با صدای بلند از روی مطلبی بخوانم که صدایم باز شود. گفتم...

در حال گفتم گفتم با خودم بودم که تلفنم زنگ خورد. آقایی که دیروز برای هماهنگ کردن تماس گرفته بود پشت خط بود. سوال ها را ده دقیقه ای پرسیدند و تمام!

آقا.... من لیوان آب...؟

آقا... من گرم کردن صدا...؟

آقا...؟

هیچی دیگر. قرار است صدای گرم نشده و آب نخورده سر صبحی مرا در مورد خواب عمیق گلستان، در یکی از این روزها از برنامه ی  (چاپ اول) رادیو فرهنگ بشنوید.

اعتراف کنم که جو مرا گرفته بود و استاد طوری و  بی تفاوت گونه و  همه چی تمام مآبانه حرف زدم.

اویی هم که الان قلبش 600 تا می زند هم اصلا من نیستم!

نظرات 1 + ارسال نظر
جانان دوشنبه 19 آذر 1397 ساعت 09:37

آقا حالا ما رادیو از کجا بیاریم؟؟

آقا فرهنگمون کجا بود؟



خدا دلمه دلمه دلمه دلمه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.