پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

کم طاقت

یکی از هنرجوها که خانم میان سالی ست ، شماره ام را خواست. شماره را گفتم. دیدم یکی دونفر زیرزیرکی یادداشت کردند.دیگر ابهت شماره ای ام از دست رفته بود. پس بلند شماره را گفتم و اعلام کردم:

-این شماره م.  برای اوقاتی که  کاری داشتین در مورد ساعت کلاس ها.

*

از آن روز به بعد یکی از پسرهای نوجوان کلاس( فکر کنم کلاس دهمی ست) ، روی چند تا اس ام اس می دهد.

-سلام استاد گرانقدر. ببخشید وقتتون رو گرفتم. خواستم ببینم کتاب...را می آورید.

بعد:

-فلانی هستم

بعد:

ببخشید مزاحمت ایجاد کردم.

جواب نمی دهم. می دانم که پیام های کوتاه هنوز ادامه دارد. می مانم تا حرفش تمام شود.

و بالاخره:

ظاهرا مزاحم شدم. ببخشید.


جواب می دهم.

 روز بعد:

-سلام استاد محترم. ببخشید وقتتون رو می گیرم. لطفا ...

و بعد:

امیدوارم مزاحم نشده باشم

و بعد:

ظاهرا مزاحم شدم. خدانگهدار

*

بچه م طاقت ندارد که لااقل حرفهای خودش تمام شود تا جواب بگیرد. همه حرفها را هم در یک پیام نمی نویسد.

این را بگذارید کنار این موضوع که ، یادم می رود جواب بدهم و گوشی ام کلا توی اتاق است و اصلا کاری باهاش ندارم. مگر زنگ بخورد. گاهی از تنهایی و بیکاری و بی شارژی خاموش می شود حتی. و مثلا  فردای پیام ها جواب می دهم. می بینم چندتا ( ظاهرا مزاحم تان  شده ام) دارم.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.