پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

به دوستی که قبلا می نوشت


سلام

به خواست خودتان ، پیامتان خصوصی ماند.

به آقایی که داستان سورئال نوشته بود گفتم وقتی بلدی به این خوبی بنویسی اینجا چکار می کنی؟ من قرار است چی یادت بدهم که خودت بلد نیستی؟

جواب داده بود: برای اینکه نوع نگاه و دیدم به هستی داستان نویسی عوض شود، آمده ام. از این نگاهی که الان دارم رضایت ندارم.

بعدها، باز هم برایمان داستان های خوبش را خواند.



و حالا شما:

اگر نوشتن ، دغدغه ی روح و روان تان است، هیچ مانع و دیواری را جدی نگیرید. شما برای حوزه و انجمن و ... نمی نویسید. برای خودتان می نویسید.پس تنش های رایج در این محافل را  ( که در همه جا هست، تهران و تمام ایران!! ) ، در مدت کوتاهی ، از سربگذرانید و فراموش کنید. این نوع روابط در همه جای این کشور گل و بلبل، مرسوم است. غصه نخورید که  فقط در محدوده ی جغرافیایی شما وجود دارد.

بنویسید و بنویسید و بنویسید. وقتش که رسید، خیال تان تخت شد که نوشته هاتان خواندنی شده اند، با ناشران، از طریق اینستاگرام یا سایت مربوط به انتشارات مورد نظرتان ارتباط بگیرید. مسلما از آنجا راهنمایی می شوید به تحویل اثر و مراحل بعدی که بررسی اثر و  جواب مثبت یا منفی  در مورد کارتان است . از جواب های منفی هم خسته نشوید.

همه ی ما جواب های منفی زیادی را تجربه کرده ایم.

قبول دارم که درگیری های ذهنی، آدم را خیلی عقب می اندازد و دل و دماغ نوشتن را  از بین می برد.اما بالاخره این دوره ی تلخ تمام می شود.خودتان هم برای تمام شدنش تلاش کنید.

موفق باشید و این بار  برایم پیام بگذارید با عنوان: ( کسی که هنوز هم می نویسد!)


نظرات 3 + ارسال نظر
یکی که زمانی مینوشت... سه‌شنبه 17 مهر 1397 ساعت 09:11

مگه الان دغدغه های من جداست؟
مگه رنج من یکی از رنج های من ، همون مشکلاتی نیست که این روزهای مردم رو تلخ کرده؟
چه تغییری؟؟؟!!!
من اگر درددل کردم باشما...برای مشکلاتی افزون از مشکلات دیگه ام بود...
نمیشه که تمام (نه بخشی بلکه تمام)هم و غمّ یک نویسنده فقط و فقط مشکلات معاش یا باقی مشکلات مردم باشه...میشه؟!
نویسنده علاوه بر اینکه مشکلات معاش و درد و رنج مردم رو بازتاب میده یک دردهایی هم برای خودش داره...غیر اینه؟
من فکر کردم یک نفر حرف دلم رو فهمید!بعدازسالها...
نه که تافته جدابافته باشم...نه...به هیچ وجه...
اما فکر کردم این جنس درد رو شما میفهمید یعنی جوابی که دادید اینو میگفت...

در پاسخ قبلی آرزو کردم جنس دغدغه های مردم عوض بشه. یعنی از غم معاش و اب و نان خلاص بشن. یعنی رفاه نسبی داشته باشن. حال دل و جان شون خوب بشه.یعنی غصه شون کم بشه. چه غصه مالی چه چیزهای دیگه.
و امیدواری توی دل شون جوانه بزنه برای پیدا شدن این حال خوب و تغییر دغدغه.
این یک آرزوی همگانی برای همه بود .نویسنده و غیر نویسنده.
در مورد دغدغه های نویسنده نخواستم چیزی بگم.
چون فکر کردم شخصی و خصوصی تر از اون هست که بخوام بهش اشاره کنم.همین!

یکی که زمانی مینوشت... دوشنبه 16 مهر 1397 ساعت 23:46

سلام و عرض ادب مجدد

نمیدانم...
انقدر آشفته است خیالم که نمیدانم کی باز بنویسم...
قلمم...بخواهم صادقانه بگویم زخم خورده...
نویسنده جماعت غرورش دیر میشکند علیرغم زودرنجی اش...اما جای غرورش ، قلمش خیلی زود زخم برمیدارد...
مردم عادی هم که دغدغه های یک نویسنده را ندارند این روزها از فشار مشکلات همه گیج و منگ و پریشان حواس اند ...چه برسد به ما که سوای این مشکلات ، دغدغه های بی شمار هم داریم...
ولی خب همین که جواب دادید و راهنمایی کردید (حالا اینکه کی و کجا این راهنمایی به کارم آید بماند) ممنونم . خودم هم امید آن دارم روزی برسد این پریشانی ها تمام شوند و بتوانم بنویسم...بعد از بیست سال...

به امید روزهای روشنی که هم جنس دغدغه های مردم سرزمینم تغییر کرده باشد، هم امیدواری در دل های همه جوانه زده باشد.

https://t.me/annoying_sound دوشنبه 16 مهر 1397 ساعت 09:39 https://t.me/annoying_sound

با آرزوی موفقیت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.