پنج تایی کنارش می ایستیم. می خندد. عکس می گیریم. لبخند می زند. برای مامان حرف می زند، فیلم می گیریم. یکی بیخ گوشش چیزی را یادآوری می کند. می خندد.
-نخندون منو . سینه ام درد می گیره .
بیرون می آییم. نه... بیرون مان می کنند.
-وقت ملاات تموم شده. خانم چندبار تذکر بدم؟ بفرمایید بیرون. وقت ملاقات تمامه.
در فضای بیرونی، دور هم ایم. با هم ایم .
به دلیل و علت خوبی دور هم جمع نشده ایم . دلیل این جمع آمدن اصلا خوب نیست. اصلا خوب نیست .
*
ما جمعی پریشانیم ."جمع پریشان" یک عبارت متناقض است . جمع آمدن یعنی اتحاد و یکی شدن و "پریشان بودن" عین تفرقه و آشفتگی و بی سر و سامانی ست .
جمع کن به احسانی، حافظ پریشان را ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی
*
برایم پیام نگذارید . تاب خواندن و ناتوانی از پاسخ دادن ندارم. برای تسکین دل خودم می نویسم.
ممنونم