پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

قربون شما...


یک جمله ای رو چند سال قبل توی  یکی از کتاب های مصطفی مستور خونده بودم.  عین جمله یادم نیست. نقل به مضمون می کنم.

موضوع به گفتگوی خدا با موسی بر می گرده. اگه درست یادم مونده باشه، ترجمه ی بخشی از سوره ی  آل عمران بود.

خدا به موسی می گفت:

در عجبم از مردم ، وقتی که اراده ی من بر انجام شدن کاری است و آنها با دعا و تضرع و هزار ترفند می خواهند آن کار ممکن نشود. و  خنده ام می گیرد، وقتی که ارداه ی من بر ممکن نشدن امری قرار گرفته و مردم با دعا و تضرع و هزار ترفند ، می خواهند آن کار را شدنی و ممکن کنند.

( عین جمله هم رساتر ، هم کافی و وافی تر بود . جمله های من خیلی کشدار شد )


القصه...

یک چیزی شد و اتفاق افتاد، بی که بخوام براش تلاش یا حرکتی بکنم. توی دلم بود و به میلم بود. اما نخواسته بودم براش قدمی بردارم. اما از در غیب ممکن شد.

حالا من و خدای نازنین، نشسته ایم کنار هم و یک چای دوستانه می زنیم و می خندیم.


امضا:

قربان  کارهای یکهویی و غافلگیرانه ات

کمترین : پروانه

نظرات 1 + ارسال نظر
پری جذامی چهارشنبه 16 اسفند 1396 ساعت 04:08

پری جونم.. اومدم اون خونه ی همیشگی دیدم نیستی .. بیا ببین پرشین بلاگ چکاااااااار کرده با وبلاگ نازنینم :(((

سلام. خوش اومدی عزیزم
اگه بگم آدرس وبلاگتونو ندارم و یادم نیست، خیلی بده؟
آدرس می ذارین برام؟
.
.
می تونم حدس بزنم که چی شده. لابد مثل بلاگفا، شکم گنده شو پر کرده از خوردن محتویات وبلاگ ها. آرشیو دوساله ی بلاگفای من هم رفت. به همین راحتی!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.