تا 25 خرداد امتحان داریم . من و پسرجان.
رمضانهای این سالها را تا اذان صبح بیدارم. گاهی گتاب می خوانم و بیشتر فیلم می بینم. پسرجان هم شب های امتحان بیدار است و طفلی از من تشکر می کند که بخاطرش بیدار می مانم.
( برو بچه... ما خودمون دغال فروشیم. )
*
از ماجراهای ثابت روزها و شب های امتحان ، زیاد شدن پیام های خصوصی ام است.
-پری جان قربونت یه سوال دارم
-پروانه جان شب خوش فردا امتحان داریم
-پری کاربرد متمم رو دوباره میگی؟ پیام قبلی رو پاک کردم
-پروانه خانم ایهام رو بگو. انواعشو می خوام
-این سوال ها رو جواب بده لطفا . عکس شو فرستادم.
دی ماه و مخصوصا خرداد ماه، معانی و بیان دکتر شمیسا ، دستور زبان دکتر ناتل خانلری و باطنی و خیامپور، هی از کتابخانه در می آید و هی برمی گردد توی قفسه. از به یادآوردن مطالب و محتوای درسی لذت می برم.
به خودم نگاه می کنم که چقدر عمرم رفته پای از بر شدن و یادگرفتن حروف اضافه و ربط و شرط و .... ، به انواع مجاز و استعاره و مضاف ، به کاربرد انواع (که) (را) (تا) .
جملات آشنا را که می بینیم دلم غش می رود برای تمام آن سال های سخت. سالهایی که پسرجان کوچک بود و تنها کمکم همسایه ی مهربانم بود. سالهایی که پسرک توی شکمم وول می زد و من توی برف و باران و سرما می رفتم کرج و برمی گشتم تهران.
هنوز نگاه متعجب دختری را که روز برفیِ امتحان دستور زبان ، متعجب، از بالا تا پایین نگاهم کرد و نگاهش برگشت سمت شکم قلمبه ام و مکث کرد و نگاه تحقیر آمیزش را پرت کرد توی صورتم یادم نرفته. همدوره ی ارشدم بود. قبل تر نگاه احترام آمیزش را دیده بودم. پسرک توی شکمم برایم از تمام نگاه های شیرین و تلخ ، مهم تر بود.
زیر خیلی از جملات کتاب ها را با مداد خط کشیده ام. حاشیه ی خیلی از کتابهایم پر از نت و یادداشت های کوتاه وبلند است . این شب هایی که من و دوستان قدیم و جدیدم، همپای بچه هامان امتحان داریم، کتابها را مرور می کنم و کیف می کنم که تمام عمرم پای درس و مشق گذشته .که چیزی غیر از یادگرفتن و آموختن، راضی ام نکرده .که کتاب ها بزرگترین دلخوشی مادی ام هستند .