پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

موسی در گهواره


با خواهرک گُل بازی می کنیم. عکس گل هایمان را می فرستیم و برای گل ها بوس و قلب می فرستیم و عشق می کنیم.

یکی از گلهایی که  چند سال است دارد، خیلی دلبر و خوشگل است ، گلی است که اسمش را بلد نبودیم. چند روز قبل اتفاقی اسم گل را پیدا کردم. به خواهرک گفتم:

-میدونی اسم گلت چه؟

-نه

-موسی در گهواره...

-جدی؟

و می خندیم. آی می خندیم.

می نویسد:

-یه موسی برای مامان قلمه زدم. اما نگرفت. مامان موسی را در گهوراه  کُشت!

دوباره می خندیدم. آی می خندیم.


شنبه که می رفتم موسسه، گاری گلفروشی که از اسفند ماه سرخیابان موسسه جاخوش کرده، را دیدم. با اینکه همیشه به ردیف گلدانهای توی گاری و گلدانهایی که روی زمین گذاشته نگاه می کنم، اما تا به جال متوجه موسی نشده بودم. روی زمین دو تا گلدان خوشگل و سرحال موسی در گهواره ( زیپیلین  ) دیدم. خوشحال و خندان از فکر اینکه بعد از تمام شدن کلاس، یکی از موسی ها را به خانه می برم، به دخترکان شیرین درس دادم و کلاس تمام شد.

به محض رسیدن به گاری گلفروش، یادم افتاد که توی کیف زبانم،  کیف پول نمی گذارم. کیف پولم روی میز تحریر داشت به من می خندید.

موسی را کف خیابان تنها گذاشتم و  برگشتم خانه !


- این موسی ِ خواهرک است






نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.