پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

میرسلیم


کاری به تمایلات سیاسی خودم و بقیه ندارم. می خواهم نگاهم به یک آدم را جدای از دید سیاسی، بیان کنم.اصلا کاری به آدم خاصی هم ندارم. هدفم تحلیل رفتار یک آدم است.

در مناظره ی اول ، شبیه همان معلم پرورشی  بود که توی جوک ها ازش ساخته بودند. کاری به کسی نداشت. آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه.

در مناظره ی دوم مشت و لگد می پراند. طوری که مایه ی تعجب بود. انگار آنتریک شده باشد. انگار که بخواهد وزنه ی جبهه ی مخالف را به دلیل خاصی قوی تر کند.

در مناظره ی سوم، از حد گذراند. چنگ و دندان نشان داد.

یاد آدمهایی می افتم که سالیان سال کنارت نگه شان داشته ای، دوست شان داشته ای، مراعات شان را کرده ای، مدارا کرده ای  شان، دلسوزی کرده ای شان، مهربانی کرده ای شان...

و ناگهان می بینی، موج عظیمی از نفرت و بدخواهی از سوی شان منتشر می شود و تو نمی دانی که این حجم عظیم از کی شروع کرده به شکل گرفتن و بزرگ شدن. توی جمع به تمسخرت می نشینند. مخالفت شان را با نظراتت ، با  توهین و تحقیر نشان می دهند. خانواده ات را مضحکه ی دست می کنند. به جد تلاش می کنند تا اگر مطلبی را اشتباهی فهمیده ای یا برداشت کرده ای ، جهالت و بلاهتت را علنی و عمومی، مورد هجوم قرار بدهند، مخفی و خصوصی اش بماند دیگر !

آن وقت شوکه می شوی. باورت نمی شود. لمس می شوی. خودت را می زنی به آن راه که ( دارم اشتباه می کنم).اما واقعیت صریح تر از این چیزهاست.

مجبور می شوی حذف شان کنی. دیر، اما می کنی.

کاش آنقدر عقل و درایت داشته باشیم که میرسلیم های زندگی مان را از همان اول بشناسیم  و اینقدر از حماقت خودمان آزار نبینیم.



-راستش دهان آدمها چفت و بست محکمی ندارد. مطمئن باشید که اگر حرفی را با یک نفر بزنید، انگار آن را با یک خیل آدم زده اید. حرفهاتان و کارهاتان فقط وقتی پنهان می ماند که خودتان باشید و خودتان ولاغیر.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.